درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ
دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:مهربانی, :: 17:57 ::  نويسنده : حــسیـــنــــــ

دخترک بر خلاف همیشه که به هر رهگذری می رسیداستین لباس اورا می کشید تا به او ادامس بفروشد ان روز روبه روی زنی که نوزادش را در اغوش داشت ایستاده بود. گاه گاهی که مادر به نوزادش لبخند میزد لب های دخترک نیز بی اختیار از هم باز می شد. مدتي گذشت...دخترك از جعبه ي ادامس،بسته اي را برداشت و جلوي زن گرفت.زن رو به سمت ديگري كرد و گفت:برو بچه،ادامس نمي خواهم. دخترك گفت:بگير...پوليــــــــ نيست...



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب