درباره وبلاگ


خدا یا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم،و ان گونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم ________ _______ ______ _____ ____ بی انتهــــــــــــــــــــــــــــــــاتــریــــن
بــــی انـتــهــاتــریــن
عــبــرتـــــــــــــــ
سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:خدا, :: 11:39 ::  نويسنده : حــسیـــنــــــ

آن خدائی که بیاراست بهشت

و در آن سوسن و سنبل را کشت

آنکه دل ساخته از خاک و ز خشت

آن خدائی که گِل را بسرشت

- و به آدم جان داد- - و نفس را فرمان -

مور را قدرت داد، مار را داد امان

به سلیمان شوکت، به حاتم کرم و جود و عطا

به عیسی دم جانبخش و به موسی عصا

آب را کرد روان - که به جنگل برسد -

نور را کرد عیان -که ببینیم و لذت ببریم-

نغمه را گفت به منقار قناری آویز

مزه را گفت که بر سفره بریز

روزی بخشید به زیبا و به زشت

چرخ را گردش ایام نوشت

آن خدائی که اذانش جویند

به نمازش آیند

و نیازش دارند

مهربانش خوانند(چو نیازش دارند)

آن خدایی که به می گفت بجوش

به خرابات مغان بانگ بر آورد که
نوش

او خود نسترن است

نسترن، خالق این جان و تن است

نسترن، مالک دنیای من است

نسترن بود که یک شب فرمود

- ماه را - زیبا شو

نسترن بود که مجنون را گفت:

 عاشق لیلا شو

و خدا مي داند که خدا نسترن است



 منبع: http://avayedel.com/poetry/post_857.php



سه شنبه 7 تير 1390برچسب:خدا, :: 23:9 ::  نويسنده : حــسیـــنــــــ

مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت در بين کار گفت و گوي جالبي بين آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفي صحبت کردندوقتي به موضوع خدا رسيد
آرايشگر گفت: من باور نمي کنم که خدا وجود دارد.
مشتري پرسيد: چرا باور نمي کني؟
آرايشگر جواب داد: کافيست به خيابان بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت اين همه مريض مي شدند؟ بچه هاي بي سرپرست پيدا ميشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجي وجود داشت؟
نمي توانم خداي مهرباني را تصور کنم که اجازه دهد اين همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتري لحظه اي فکر کرد اما جوابي نداد چون نمي خواست جر و بحث کند.
آرايشگر کارش را تمام کرد و مشتري از مغازه بيرون رفت به محض اينکه از مغازه بيرون آمد مردي را ديد با موهاي بلند و کثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده ظاهرش کثيف و به هم ريخته بود.
مشتري برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به آرايشگر گفت:ميدوني چيه! به نظر من آرايشگرها هم وجود ندارند.
آرايشگر گفت: چرا چنين حرفي ميزني؟ من اينجا هستم. من آرايشگرم.همين الان موهاي تو را کوتاه کردم.
مشتري با اعتراض گفت: نه آرايشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هيچکس مثل مردي که بيرون است با موهاي بلند و کثيفو ريش اصلاح نکرده پيدا نمي شد.
آرايشگر گفت: نه بابا! آرايشگرها وجود دارند موضوع اين است که مردم به ما مراجعه نميکنند.
مشتري تاکيد کرد: دقيقا نکته همين است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نميکنند و دنبالش نمي گردند.
براي همين است که اين همه درد و رنج در دنيا وجود دارد.!



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 43 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب